سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 88 بهمن 16 :: 11:30 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

صدایی می شنوم از دور دست ها ...بانگ جرس کاروان از دور می آید .... مقصد کجاست ؟


صبا می گفت به سمت سرزمین نور می روند ...


سرزمین نور ؟  نینوا ؟


نه ! نزدیک تر ... شاید کنار مرز به آنجا می گویند شلمچه . سرزمین فاطمیون ? یادت آمد ؟


آری رفیق ! بیش از ین مگو که دلم را تاب شنیدن نیست ? شلمچه لحظه ی تحویل سال . کاش زنجیر از پایم بر گیری رفیق ! کسی مرا می خواند 


 آنجا در سرزمین فاطمه .... در شلمچه کسی مرا می خواند !


به همراهش صدای امواج خروشان اروند


در دلم شوری افکنده ....نشانه چیست ؟


کسی مرا می خواند ... پاهایم بی تاب شده اند در پی خاکهای نرم فکه ? فکه هنوز عطشان است و دل من در پی عطش فکه بی تاب ...


کسی در دلم می گوید : دو کوهه السلام ای خانه ی عشق


ای دل آرام بگیر ! می دانم که دیگر توان دوری از حسینیه ی حاج همت رانداری... نوایی می شنوم کسی می گوید  :


وضو در فرات           نماز در کربلا ...


آری همین بود انگار .... حس غریب دلم را به که بگویم ؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده ... حسی  که بی تابم می کند برای غروب طلائیه ... برای آسمان طلائیه دلتنگم ... طلائیه عجب طلائیه !


قلبم در قفسه ی سینه نمی گنجد انگار صدای دکتر چمران را از دهلاویه شنیده است که با وجود دنیایی وداع می کند .


دهلاویه یک چیز را به یادم می آورد "پرواز کبوتران عشق "


راستی صبا به آن فتح مبین که رسیدی بگو هنوز گوشه هایی از دلم را در کوچه های باریک و


خاکریز های عاشقت جا گذاشته ام ... به آن فتح مبین که رسیدی بگو ...


 


خدایا ! این چه شوری است که با نوای کاروان راهیان نور دلم را به خاطرات گره می زند و به دنبال خودش می کشاند ...


راستی اگر به هویزه هم رفتی از قول من به او بگو پارسال وداع نکرده ام تا که امسال هم مرا بطلبی دلم را دخیل پرچم های مزار شهدایت کردم  بگذار دیداری تازه کنم


صدایی از دور ...


آری کاروان راهیان نور است رفیق ... کسی مرا می خواند .  .

  چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد   / چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد


هر کسی که راهی شد التماس دعای ناب....




موضوع مطلب :



آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک